کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

دلواپسان قرن


دلواپسی ام برای این خاک پایان ندارد. دلواپس آفتابشم، دریایش، کوهش، چکاوکش، درختش، زنش، مردش. دلواپس آرمان ها و اندیشه هایش. گذشته و حال و آینده اش. فرومایگی، بی توجهی، بی فرهنگی، بی محبتی بحران زمانه ماست. سوت ممتد مرگ اندیشه دارد توی خیابان های این شهر بیداد میکند، ما فقط پنجره­ها را میبندیم. به دنبال راهی هستیم تا فراموش کنیم، فکر نکنیم، عادت کنیم، روز بگذرانیم ، تحمل کنیم ، فقط از این طوفان جان سالم به درد به ببریم .جان مسئله روز شده نه روح، نه فکر، نه چاره اندیشی. ما دلواپس ترین نسل سکوت کرده این خاکیم. تاسف، شرم، غم، جدایی، فاصله، تنهایی، ظلم، دروغ. ما با غم انگیز ترین واژه ها و مفاهیم تاریخ بشر چه مسالمت آمیز زندگی میکنیم. سفر به کجا، کوچ به کدام نا کجا آباد وقتی زاده زهدان این تفکریم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ساسان چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:00 ب.ظ

من دلواپس خودمم و این یه بار زندگیم که داره اینجا به لجن کشیده میشه
تا حالا فک کردی اصلن خاک چیه ؟!
به نظرم خیلی مفهوم دم دستی و مسخره ایه ! یه چیزی شبیه رنگ پوست مثلن !
اصلن مگه آدم کار خاصی میکنه که یه جای بخصوص به دنیا بیاد که بعدا دلواپسش بشه ؟
نمیدونم، شایدم من نمیفهمم...

نه آدم دست خودش نیست. نه خاک معنی داره، نه مرز، فقط آدم ها هستن که معنی دارن، من دلواپس آدم هایی هستم که دورو برم روی همین یه تیکه خاک که دورش حصار کشیدن و دردامون مشترکه ، یه فشارهایی، یه اتفاق هایی فقط واسه آدمایی که تو این تیکه خاک زنده میکنن معنی میده، من دلواپس آدمهای دورو برم هستم.همین، اونایی که درد منو دارن. درد بشرست هنوز سر جاشه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد