روزهاییست که بدجور شب شده! برایم چراغ نفتی بیاورید تا قورت بدهم...قورت....قورت....قورت...
*کاش همه چیز فقط به سختی امتحان فیزیولوژی بود و میگفتیش این سیاه و بالاتر از آن نیست...ولی بالا تر از رنگ سیاه..قیر سیاه است...میچسبد و با هیچ جانوری پاک نمیشود...پاک پاک...سفید....
**پسر عموجان...رفیق گرمابه گلستان از بدو کودکی تا به کنون...عروسی شما مبارک...میگفتی از این کلیپ شفته های که عروس دوماد لب دریا میدون بازی نمی کنی که کردی...گفتی تانگو نمی رقصی و وسط پیست قهقهه می زنی که رقصیدی..و احساس می کردم هر لحظه دماغ زنت را می خواهی گاز بگیری از فرط بغل....گفتی عملیات های آرتیستیک انجام نمیدهی که به طور دقیق انجام دادی...عملیات های محیرالعقول پیست رقص را هم فاکتور می گیرم و کلا پوشیدن کت و شلوار!...با این حساب چون گفته بودی من؟ بچه؟ عمرا!...ما حساب کردیم شما را نه ماه دیگر به صورت سیزده بدر با دوقلو ها در پارک زیارت کنیم...
درد و تاول کف پای ما فدای یک ثانیه خوشحالی تو و آن نازنین.. عمر شادیتان دراز.
چراغ را تصحیح بفرمایید، از این شبی که سیاه تر نمی شود از فیتیله ها..
مرسی....
نه نه امتحان سخت ترم هست! من شاهدم خدا وکیلی، دهنم داره سرویس می شه شبه امتحانی!
:)
چطوری جیر جیریکی که اصلا شبیه نیستی به اسمت!؟