توی بازی بالا بلندی..از ارتفاعی بالا پریدم
به افتخار سقوط پرواز کردم
توی پرواز گیج و مست بالهای نابالغم شدم..
چند وقتی بود بودند و هیچ وقت آنقدر مستعد و جدی ندیده بودمشان! تعجب کردم..
فراموش کردم باید بال زد تا اوج..
دست و پا زدم تا سقوط
فکر کنم اینبار هم نا پخته عمل کردم
مثل همیشه که قبل پخته شدن می سوزم و مزه کوکی منجمد سوخته میدهم...
کشمش سوخته و کلوچه ی یخ زده...
*جزیره ای شدم که برای لاست هم کم است..کجایی دکتر؟ کجایی که صدایت کنم سوسول؟...منم گم شده ام میان زمان و مکان.. به گفته شاهدان مرا انگار آخرین بار توی تابوت دیده بودند.. پیدایم کردید توی صندوق پست بیاندازیدم...به هر نشانی بروم بهتر از اینجاست!
salam..ghashang minevisi age doust dari be manam sar bezan
مرسی.خدمت رسیدیم :)
سلامی به طراوت شبنم برای دوست گلم دروغگو از عبادت نماز شب محروم است واز وسعت رزق بی بهره می باشد.[گل][گل] امام صادق (ع)
دوست گلم دنبتو بنداز رو کولت یه پا داری یه پای دیگه قرض کن فقط برو! بدو خونتون! گل ! گل! (اوالونا)
پیدایم کردید توی صندوق پست بیاندازیدم...به هر نشانی بروم بهتر از اینجاست..
حالا مشهدم بد نیست! :دی
خوب شد خودت گفتی بازی بود و سوختنت فقط خنده ی کودکانه ی هم بازی ها را به دنبال داشت و نه دیگر هیچ. و خوب که دیگر لازم نیست ما بگوییم و خوب که سقوطت از روی بالا بلندی روی زمین سفت بود هرچند بگیرنت و تو بسوزی و هم بازی ها خنده ی کودکانه سر دهند.
بوی کشمش سوخته مرا یاد حواس پرتی مادر می اندازد.
مادر فردا از نو میپخت آن کیک خانه ای خوشمزه را.
بعضی بازی های کودکانه خطرناک می شوند..تخم مرغ و شکرمان ته کشید توی این آشپزی...اونوقت ها هزار بار از نو پخته می پختیم..البته منظورم آنوقت ها نیست..منظورم آنوقت هاست..
ممنون که اینجایید..