کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

حواست هست؟...

  

گاهی جیرجیرک ها هم خسته میشوند..از این همه خواندن و شنیده نشدن. از دمپایی های پرت شده ی سمتشان...از پنجره های محکم بسته شده...از فریادهای خفه شو میخوایم بکپیم...  

بار سفر بستم تا ببینم ظهرهای داغ تابستان ..وقتی کسی نیست که هی بخواند جیرجیرجیر جیر.. دلت تنگ نمی شود؟..راستی..تنگ نمی شود؟

 

**دیروز آمدم...اینجا بد جور مثل قبل است...سکوتش...سکونش...آرامش بی انتهای تمام نشدنیش...سبزیش...خنکایش....آهو های توی راهش..دهکده های هاشور زده ی سبزش..جرعه جرعه اکسیژن خالصش..ولکس واگن قدیمی قرمز همسایه ...دریاچه و قو ها و اردک و ماهی ابلهش با ولع بی انتهایشان برای خوردن هر آنچه در دستت است حتی اگر فلش کارت های آلمانی در سفر باشد و آن پرنده ی خنده دار با پنجه ی بزرگش که مثل غواصی آماتور قدم برمیدارد...بچه های مو زرد چشم سیاه..مو سیاه چشم آبی..سیاه پوست چشم سبز..چشم بادامی اروپایی..زن فروشنده ی خنده روی چاق و سرخ و سفید نانوایی همان که مثل تلفن سه دقیقه ای می گوید بیته! و من نمیدانم این لطفا است یا خواهش می کنم یا شما اول بردارید..یا این بقیه پولت است گورت را زودتر گم کن یا نفهم اگر ساعت کاری پشت را را بخوانی می فهمی دارم میروم خانه تا کپه ام را از امثال تو بگذارم دو دقیقه زمین و یا...آخر خواهرم میگوید معنی همه ی اینها را میدهد...آهنگ ملایم و بوی قهو ی صبحگاهی کافه ی زیر خانه... و غورباقه های سنگی متفکر در ردیف دوم بالایی از سمت راست نزدیک ورودی در فروشگاه ابزار باغبانیش.. 

دلم نمی داند چه می خواهد ..مستاصلم حتی برای انتخاب میان آب پرتقال زرد و قرمز ..هر دو را سر جایش می گذارم و حتی آن نان مربایی تازه ی صبح را..آنقدر دلم تغییر می خواهد که یاد کر.وبی می افتم! نمیدانم نیاز بود وسط این نام نقطه می گذاشتم یا نه ولی میدانم که دیگر مثل قبل کرک و پری ازم نمانده...دلم آنقدر تغییر میخواهد که وقتی از جلوی فروشگاه کوچک خالکوبی و زلم زیمبو های دردناک زجر آور می گذشتم دلم خواست بروم آن تو و یک اچ بزرگ پشت کمرم خالکوبی کنم ..از آنها که وقتی می خواهم ظرف سالاد را از آنطرف میز بردارم یا فلفل را از بالای کابینت دلبرانه خودنمایی کند و من با شرمی دلبرانه تر آرام بلوزم را بکشم پایین و با لبخندی معصومانه از کار نامتعارفم در میان جمع به ظاهر متدن خانواده عذرخواهی کنم!...البته این کار را نمی کنم چون هنوز آنقدر متمدن نشدم و برایم تحمل درد های بزرگ همیشه آسانتر از تحمل درد سوزن های کوچک بوده ... 

به جایش به ایستگاه قطار می روم...هرچه بروشور درباره ی پاریس است برمیدارم و خودم را متقاعد میکنم که این چیزیست که خیلی دلم میخواهد...ته دلم صدای زیر و سمج که میتواند متعلق به چیزی کوتاه قد و موزی و مو قرمز با بلوزی خردلی باشد تند تند به در ی تخته ای نمی دانم چیزی صدا دار و اعصاب خوردکن می کوبد و می گوید ..حواست هست چقدر دلت گرفته؟!! حواست هست دلت هیچ چیز نمی خواهد؟؟ حواست هست آنچه دلت می خواست نمیشود؟؟ حواست هست به آرامش تبعید شدی؟؟ حواست هست سرت را گرم قاقالی لی کرده اند تا رشته هایت را بدرند؟؟ حواست هست کودکی ۴ ساله شدی که دلش نمی خواهد پستانکش را ترک کند؟!...حواست هست امروز حتی دلت نخواست توی آینه بی هدف تکرار کنی همه چیز درست میشه؟....حواست هست؟....... 

چرا هر چقدر میگویم خفه شو نمی فهمد؟؟؟؟ چرا نمی فهمد من آمده ام که تغییر کنم..تا راهم را..خودم را پیدا کنم....آمده ام تا قدر زندگی را بدانم..قدر بودن..خانواده..عشق...چیزهای خوبی می شود برایشان نفس کشید...برای دلتنگ شدن...برای... 

صدای زیر و سمج آن کوتوله با بلوز خردلی قطع میشود..با زهر خندی حق به جانب و نگاهی تلخ و شیطانی چشم به چشمم میدوزد و می گوید پارسال هم که همین خزعبلات را می گفتی! 

دهانم را باز می کنم تا متقاعدش کنم ولی...دیدم دارد باز می کوبد...باز میکوبد و باز....

نظرات 5 + ارسال نظر
mohsen یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.cn3co.com/?ref=kobebryant

آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟

درآمد ماهیانه تا سقف 755,000 تومان در منزل

یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها

با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید

>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.cn3co.com/?ref=kobebryant

حواست هست خیلی اعصاب خوردکنی؟؟؟

کوریون سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

همیشه سفرنامه هاتو دوست داشتم ، اصلا از همون اول اوالونای مسافر بودی .. دلم تنگ شد برات مث یه بچه عنق که دلتنگ خاله اش بشه ..
خالکوبی روخوب اومدی! چشم آقای شبان منور

چشم آقای شبان به منور بودن عادت کرده..دل منم تنگ شده!!هنوز هیچ نشده...وای اگر چیزی بشه!

مینا(بهار نیلی) سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

مدیونی اگر آن مو قرمز موذی بلوز خردلی را اذیت کنی .حرف مفت هم نزن که بیخود متقاعدتش کنی.زرنگ تر از این حرفهاست که با دیدگاههای روشنفکرانه ی تو ،خر شود.فقط کمی مهربان باش و بگو فعلآ آبرو داری کند و با ملاقه اش به در قابلمه نکوبد و سر و صدا راه نندازد.بعدآ مفصلآ با هم گفتگو کنید...
به سارای عزیز هم سلام ما را برسان.بگو موقع برگشتنتان باز با لیوان شیری در دست به چارچوب در تکیه نکند و زل نزند بهتان که یعنی نروید...
صحنه ی دلگیری میشود که از پارسال مرا به یاد تنهایی یک دختر میاندازد.
هنوز آن مداد رنگی های روغنی را دارد که باهاشان نقاشی کنی؟
عکس بالای پست باز نشد.نکند نقاشی تازه ای باشد؟...

نه عزیزمم...نقاشی هنوز نکشیدم..دلتنگی هایم هنوز مانده تا اینقدر رنگ عادت بگیرد تا بشود کشیدشان.
این مو قرمز وز وزی این چند روز همش جلوی آینه آبروی ما را برد و ما هم که به دیدن چشمی که ناگهان پر میشود ضعف داریم و خودمان بدتر دنباله اش را میگیریم حتی اگر چشم مذکور چشم خودمان باشد!!گفتگو مفتگو فعلا حالیش نیست احمق بی خرد!!
سارای ما هم سلام میرساند و نه..این بار فکر کنم با لیوان شیر در دست به چهار چوبی جایی تکیه بدهد و فکر کند..کی میشود برود و برگردم به خلوت بی دغدغه ی خودم؟..

کوریون چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

خیلی حرف خوستم بزنم اما، 5 سالی ست که فقط
"نفس عمیق می کشم"
- لطفا

نفس..آن هم عمیق....با این سینه ی خراب...
-چشم...

وحید چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ق.ظ http://www.vma.ir

توصیف قسمت خالکوبی فوق العاده بود
لایک فرضی :دی

ممنون..لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد