کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

دخمه

نگاهش را دوخته بود به چهره ی زردنبوی دخترک...دست برد به انبوه ویال ها ی داروی توی یخچال کوتاه دم تخت یکی را برداشت ..هنوز نگاهش به دختر بود..به موهایی نازکی از عرق به پیشانی چسبیده بود..به تیرگی زیر چشمهاش...به خنده هایی که پشت این لبهای بی حالت افتاده تا ابد محبوس بود..آرام با انگشت اشاره آب دهانی که از گوشه ی لب دختر سرازیر شده بود را پاک کرد و با کنار شستش گونه های خشکش را نوازش کرد. اتاق بوی نا میداد و الکل ..هوا کم بود ..جای نفس های خوابیده ی دختر بود و بس...کنار تخت روی ملافه ی چرک ..کنار سینه های یله شده ی دختر  نشست...نفس عمیقی کشید و بغضش را فرو خورد .سرنگ را پر کرد از مایع زرد رنگی که قل قل کنان میدوید توی سرنگ ..حریص و از خود بی خود...مثل هر روز کمی با حسی که قلقلکش میداد بیشتر بکش!..راحتش کن !..مبارزه کرد...ضربه ای زد و هوای سرنگ را تخلیه کرد...دست رنگ پریده ی سفید دختر را از زیر تنش بیرون کشید و جابه جا کرد...مایع زرد رنگ را تا به ته توی رگ های رودخانه وار دختر خالی کرد...جای انگشت های باریک و کشیده اش روی ساعد دختر ماند..مثل آن وقت ها...چند لحظه ماند تا نفس های منقطع دخترک آرام شد ..به خواب رفت..خوابی عمیق...اشک گوشه ی چشمش پر شد...موهای دخترک را نوازش کرد .. با خود فکر کرد بعد این همه سال هنوز نرم  مانده ..به چشمهای بسته اش نگاه کرد..مژه های بلندی داشت..بوسه ای آرام کاشت گوشه ی چشمهای بسته.. لب هایش نم شوری برداشت..بلند شد..ویال خالی را پرت کرد توی سطل پلاستیکی آبی کنار تخت..دستگیره ی در را گرفت و پایین کشید...نور چشمش را زد..صدای خنده و قیل و قال می آمد...صلاح کار در این بود...و زندگی بزرگتر از عذاب هر روزه...پایش را گذاشت توی نور و قیل و قال و صدای بازی بچه ها و قرقر تله کابین..صدای آشنای هر روز قفل هابود که بسته میشد و نفس آرام دخترک که سوار بر تله کابین  هوی کشان میان انبوه درختان سر بر شانه ی او بالا و بالا و بالاتر میرفت...

نظرات 5 + ارسال نظر
آرشه پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://fiddlestick.ir/

همچنان نوشته های توصیفی‌ت حرف اول رو بین نساء بلاگستان میزنه!

اوووف! داداش اون دسمالو بفرس اینور عرقمونو پاک کنیم!!

دون ژوان پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ب.ظ

باهاش پرواز کردم اون بالا بالا ها!

:)

هیس سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ب.ظ http://l-liss.blogsky.com

این یکی سر جایش
پست پایین را زندگی کرده ام چند بار
سلام

علیک سلام

به همین سادگی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://http://kambizmahboobi.blogfa.com/

تله کابین توچال بود یا چالوس؟

:)...به به...سلام!

قطره جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

در دخمه رو که وا میکنی... نور میزنه تو چشمت... ولی بیدارت نمیکنه!

نه نمی کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد