کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

زنگ در از جا پراندش. خیلی وقت نبود که رسیده بود خانه. چای را از دست زن گرفت و یک پایش را جمع کرد زیر خمیدگی پای دیگر.  راحت نبود.

زن آیفون را برداشت.مردی چاق و چهارشانه پشت در منتظر بود. مرد تند تند گفت دنبال همان لباس عروس که چند وقت پیش آورده بودتش آمده بود خشکشویی ، نبودید و این شد که آمده درب منزل. امر خیر است و عجله ای. شرمندگی هاش را هم لای سیبیلش می جوید. تند تند شلوارش را روی پیژامه ی توی جوراب رفته اش پوشید و پرید پشت در.

باز ، مثل خیلی شب ها  ، دخترک چشم سبز پیچیده توی چادر زیر تاریکی چراغ برق منتظر بود.



نظرات 2 + ارسال نظر
علی . ن یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ http://chahardivari.blogfa.com

حالا فهمیدم چرا راحت نبود

:)

آبیدر سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ http://abidar123.blogfa.com

و گرمی تن جفتم
به انتظار پوچ تنم ره نمی برد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد