کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

هزار و یک شب

سکوت تنها چیزیست که می توان از هیاهوی همیشه مغلوب زندگی آموخت. سکوتی که برای دهان من زیادی بزرگ و سنگین است. دندان هایم را کلید می کنم  و پلک هایم را بر هم می فشارم. ناخن هام را کف دستم فرو می برم تا عادت کند همه ام به این سنگینی سربی. گاهی کلمات به شکل حیرت آوری ترحم برانگیزند وقتی صدا می شوند و به شکل حیرت اوری واقعی وقتی نگاه میشوند. وقتی هیچ چیزی نمی شوند.


                                                                *      *        *


می خوانم. می نویسم. می آموزم. فراموش می کنم. گویی زندگی هم جز این آموختن و فراموش کردن و فراموش شدن مدام نیست. در روز هایی که هنوز بازار آرزوهای کوچک دست یافتنی ِ محالم داغ است ،شب و روز رویا به خورد پلک هام میدهم . رویای پرنده های آزادی که دغدغه ی فرار ندارند. رویای فراری هایی که دغدغه ی آزادی دارند. رویای آدم هایی که برای ماندن. برای رفتن. برای بودن زنده اند. من یک خواب پرست ِ رویا پرور حرفه ای ام. من بلدم از هیچ قهرمان بسازم. از عکس های سیاه و سفید زن و مردی صامت و نا مطمئن و که با شرم دست بر شانه های هم سنگین کرده اند، خاطراتی رنگین کمانی بسازم. من بلدم وانمود کنم که این فراموش شدن را فراموش کرده ام. من بلدم خیال کنم توی چروک خنده ی چشم ها گم شده ام. من خوب بلدم چطور شب ها انگشت کوچکت را توی دستم لمس کنم و گردی غریبی که قرار است سرانگشتت باشد را حس کنم. من طوری رفتار می کنم انگار نه انگار که سال هایی از زندگیم به "هیچ" انگاشته شدند. من از بلندترین بلندی های "ما" یی که ساخته بودم "من" را سقوط می دهم. من بلدم چطور از آخرین خاطره های محو و غم آلود مشترک آدم ها ، افسانه های هزار و یک شب بسازم.

من یک خواب پرست ِ رویا پرور حرفه ای ام.


* خوب می شد اگر بهمن زمستانی امسال مثل خرداد بهاری میشد. خوب است بهمن هایی که خمودگی کدر سال های گذشته را یخ نزنند. شاید امسال بهارش همراه برف زودتر بر زمین تشست. شاید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد