کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

عاشق

راست گفتی.از دلتنگی می توان نوشته. از انتظار . از تَرَک ها. وقتی تو هستی با آن لبخند آسمانی چیزی برای گفتن ندارم جز گفتن از این حس آشنای نگفتنی.

نظرات 7 + ارسال نظر
ساسان پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ

آن روی دیگرت
زشتی هلاکت باری است
ای نیمرخ حیات بخش ژانوس !

شایدم!

ساسان شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ

درد دل:
چقدر همه چیز سر جاش نیست ، آدم دلش میخواد بپکه بره پی کارش ، بعد یهو میفهمه حتی همین پکیدن و پی کار رفتن هم سر جاش نیست ، بعد اینجاس که آدم واقعا دلش میخواد بپکه !!!
ای بابا...

هیچ چیز سر جاش نیست..آره ساسان..هیچی..

ساسان پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ

ساسان یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ق.ظ

کامنتم نمیاد ، ولی هستم...

:)... چه خوب..

کامبیز محبوبی یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:43 ب.ظ http://kambizmahboobi.blogfa.com/



:)

ساسان جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:13 ب.ظ

سلام ،
من یه کامنت دیگه هم گذاشته بودم ، الان نیست !
0_o

واقعا؟ من چیزیو پاک نکردما..:(

ساسان سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد