کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

دلواپسان قرن


دلواپسی ام برای این خاک پایان ندارد. دلواپس آفتابشم، دریایش، کوهش، چکاوکش، درختش، زنش، مردش. دلواپس آرمان ها و اندیشه هایش. گذشته و حال و آینده اش. فرومایگی، بی توجهی، بی فرهنگی، بی محبتی بحران زمانه ماست. سوت ممتد مرگ اندیشه دارد توی خیابان های این شهر بیداد میکند، ما فقط پنجره­ها را میبندیم. به دنبال راهی هستیم تا فراموش کنیم، فکر نکنیم، عادت کنیم، روز بگذرانیم ، تحمل کنیم ، فقط از این طوفان جان سالم به درد به ببریم .جان مسئله روز شده نه روح، نه فکر، نه چاره اندیشی. ما دلواپس ترین نسل سکوت کرده این خاکیم. تاسف، شرم، غم، جدایی، فاصله، تنهایی، ظلم، دروغ. ما با غم انگیز ترین واژه ها و مفاهیم تاریخ بشر چه مسالمت آمیز زندگی میکنیم. سفر به کجا، کوچ به کدام نا کجا آباد وقتی زاده زهدان این تفکریم.