کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

مدفون

من میخزم، در عمق ،با کرم های خاکی. با خرهای خاکی. همه جا سیاه است و قهوه ای تنها لغتی که زمزمه میشود این است :" کجایی؟" و سوت سکوت.. زمین گرمای نفرین را هم نداشت این روزها.
نظرات 2 + ارسال نظر
ساسان پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:13 ب.ظ

اری، ادم کم کم خسته میشود، خیلی خسته
خسته از مشقت هایش...

بکت/متن هایی برای هیچ

پ ن: شرمنده، من خودم شعور نوشتن ندارم، واسه همین از چیزایی که خوندم نقل قول میکنم...

این حرفا کدومه..اختیار داری خیلی هم عالبه

ساسان یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ب.ظ

چقدر این پست خوبه، چقدر نزدیکه به من

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد