کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کوه جانم، رودخانه ترینم

همه چیز خوب است. هیچ چیز قاعدتا نباید بد باشد. همه اتفاقات به همان شکلی که میخواستم دارد جلو می رود. دیابتم روز به روز بهتر شده، لباسها به شکل دلپذیری دارند گشاد می شوند و از گم شدن توی پارچه ها دارم لذت می برم. پایان نامه رو به روال است، آفتاب پاییزی است، باران دیشب نم شبانه زده. شب را با ارکستر شبانه قطره ها گذرانده م.مامان حالش خوب به نظر می رسد .کار خوب است، میدانم کجا دارم قدم میزنم.  از او سرشارم. از من سرشار است. این روزها خوشبخت ترینم . باز هم میگویم که قاعدتا نباید اوضاع بد باشد.پس چرا ابری ام؟ چرا باز شبیه کودکی دو ساله که خوابش می آید بینی ام را می مالم و شوری اشک و آب بینی ام روی صورتم ماسیده..چرا بهانه دارم؟ به دنبال پاهای بلندی می گردم که به قله ختم شوند، به قله رودخان، به للندیز، به درفک. دقیقه ای روی شانه ات خوابم ببرد. دوست دارم از تو بالا بروم، دست های تو مثل آسانسور بیاید مرا میانه راه بکشد بالا ببرد روی قله بنشاند. همانجا که نسیم میوزد و ساقه های برنج و باد باهم میرقصند، هم آنجا که صدای زنگوله گوسفندها در حال شلنگ تخته می آید و قل قل سماور سیاه شده روی ذغال آخته و ترق ترق چوب. همانجا که مه را مثل پشمک می بلعیدیم. دلم تنگ شده برای  تو که برای من سوت سوتک بسازی.تویش بدمی صدای بلبل بدهد..تویش بدمم آب دهان و سوت سوتک به سقف دهنم بچسبند و تو بخندی و بخندی. دلم برای تو که همه چیز را خوبه خوب میدانی تنگ شده. دلم میخواهد باز از حسن رود پیاده برویم تا باغ و من اینقدر برایت تعریف کنم که مثل گنجشک های تازه از تخم درآمده دو طرف لب هایم کف بزند! از او بگویم که شبیه توست، دلش جای تو برای آدم ها می تپد،معصومیت آدم ها اشک به چشمش می آورد، انصاف می شناسد، همه چیز را خوبه خوب بلد است. دلم میخواهد بگویم و بگویی چقدر آشناست.  قسم میخورم اینبار گوش میدهی و تازگی دارد حرفهام. قسم به چروک کنار چشمهات وقتی میخندیدی، قسم به چشم هردوتاییتان که ستاره دارد. قسم به خاکی که تو را گرم درآغوش کشیده.

دلتنگتم بابا.

پ.ن: دلم برای نوشتن در اینجا تنگ بود، مدت ها بود که کولکاویس نبودم، اولونای قصه گو نبودم، جیرجیرک میرزای شبانه نبودم. مینایی هستم که در دهه سی ام زندگی اش دارد لحظه هایش را رنگ میزند و کیف میکند. دلتنگی، غم، شادی، شعف، شیدایی، ترس، امید رنگ های این پالت نقاشی اند. باشد که نقاشی ماندگاری شود مثل نقاشی جاودانه بابا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد