این از این ....این همه مثل عنکبوت گرفتار توی مکعب شیشه ای از درو دیوار بالا رفتیم و کندو کاو کردیم و لیز خوردیم آخرش هم به دست بزرگی که یا مارا می کشد یا نجات می دهد قناعت کردیم نشستیم و فکر کردیم بالا رفتن از از آن دست چه لذت بخش است حتی اگر چند ثانیه بعد تورا با ملات ماله ی دیوار کند...بلاخره هر چیز بهتر از بلاتکلیفیست!
خوب گفتم و گفتم که بگویم آقا ما آمدیم از نو بسازیم! جیر جیر خودمان را گوشه ای از این بی انتها بکنیم و هیچ کس هم با مگس کش مارا دعوا نکند که خدا می داند لیاقت یک جیرجیرک بسی بیشتر از مگس کش است.
سخن کوتاه می کنم که برای شروع اوردوز نکرده باشیم...بازگشت به زندگی همیشه با ریپ های فراوان همراه است و دیگر اینکه یه جیرجیرک پر سرو صدا را چه به بلند کردن ناخن که نتواند دو کلمه حرف حساب سر دل سیر تایپ کند! و در آخر اینکه....به به..سلام....چه روز خوبی برای دوباره نوشتن!
سلااااام اوالونا
من الان نظرتو دیدم تو کوریون
خوش اومدی خیلی خیلی جیرجیرک نازنین
نفس ما به دلیل لطف بیکران تو کش می آید به خدا ای نازنین تر!! خوش آمدی!
ای خداوند ما را بکشد از دست تو که هر دقیقه یک جایی!
مگر می شود پیدا کرد تورا؟
مثل جیرجیرک از زیر دمپایی ما جیم می شوی!
نتر بابا!کاریت ندارم که!
خداوند مارا بکشد که از زیر دمپایی شما در رفتیم!! بزن لوطی..بزن فنا شیم!
وای مینا نمیدونی چقد خوشحال شدم که میبینم دوباره مینویسی.اتفاقآ امروز داشتم دنبالت میگشتم که هر جور شده پیدات کنم.همه ی وبلاگهای قدیمی ت رو هم چک کردم.توی وب بلاگفات دیدم نوشته آواز های جیرجیرک میرزا و زیرش هم"این منم حشره ای سبز در آستانه ی فصلی سرد...".
دلم واست حسابی تنگ شده بود.و دلخوش بودم به دیدن کامنت های تک و توکت توی وبلاگ محمد.
خواهشآ اینجا رو دیگه ول نکن.
مینا توای؟؟؟ بچششم!! اینجا رو ول نمی کنم!! :) :**