کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

بروم تا سر آن پیله ی پاره

خانه شبیه طویله شده که صد رحمت به طویله!  

موقع هایی می شود با نخ گونی از آنهایی که هر چقدر بجوییش فقط صدای قیژ قیژ میدهد و از تو بد پیله تر جز با چاقوی زنجان پاره نمیشود .. می بافی دور خودت و پنجره هم نمیسازی و خودت تصور کن چه می شود..البته من هیچ وقت تحمل گرما را نداشتم و گرما هم تحمل من را و یک لوله کشی کولر کردیم حالا آن وسط.. و مثل کپک نان از رطوبت و هوا و آت آشغال های دم دست مثل ترشی مانده ی مهرام و نان  تغذیه کردیم و روزگار گذراندیم و در پیله مان چنبره زدیم و رشد ها کردیم  و دادیم فحش..خوردیم فحش!.دادیم فحش...خوردیم فحش....آخر وقتی با دیوار حرف میزنی که یک جوری گرد است..آکوستیک هم هست...وقتی عربده میزنی الاااااااااااغ! صدایت توی همان سطح هوا پخش می شود و خودت باز می شنوی الاااااااااغ! پس معادله ای سراسر مجهول بی محتوا از آن ها که دو طرفش به لعنت خدا هم نمی ارزد! یا آن معادلات لوس ریاضی که پنجاه صفحه پر می کنی می بینی رفیقمان به سمت بینهایت دلش خواسته میل کند و تو ول معطلی با یک جواب پدر مادر دار! مثل ۲ چه میدانم ۷! راستی چرا هیچ وقت معادلات خفن به عددی درست درمان نمی رسد؟ ...بعد به پوچی می رسی...بعد دلت هوس نیستی می کند..دمادم رسیدن به نیستی و مقدمات سفر میرسی که می گویی خدا را واقعا چه دیدی؟!! می آیی از این خلاص شوی میرسی آن دنیا گناه صد سال پیش رو تو روت می کوبن که چرا حواست نبود آن موقع ها که قدت اندازه ی مارمولک دونده بود دخترک فرفری عرعروی چرک و لک اعصاب خوردکن همسایه را که می خواست بدود بیاید خانه شما با شما بازی کند را لای در گذاشتی که ما می خوایم بخوابیم و دروغ گفتی هیچ بازی هم در کار نیست و طرف عرعر کنان رفت به یکی اطلاع دهد! 

آخرش می شینی با خودت..دورو برت را نگاه میکینی...ظرفهای پنج روز نشسته...آشغال های ۲-۳ روزه پر از پاکت آبمیوه و انواع کنسرو و قوطی و لیوان ماست و بستنی های جای شام و نهار خورده شده و دستمال کاغذی و دستمال کاغذی و جعبه ی دستمال کاغذی و خرده های لیوان...

زمین کثیف..لباس ها از کمد پرتاب شده ..تختی با رختخواب گلوله شده شبیه مقبره ی انسانهایی که در سوراخ دیوارها دفن میشدند...و کتاب روی زمین ..روی دیوار...روی جاکفشی...زیر تخت..کنار آنتن کج تلوزیون..کنار یخچال...برگی چسبانده به در یخچال و..و یک حافظ! 

 

فکر کنم باید تمامش کنم این پوسیدگی را و شروع کنم سر انداختن یکی یکی نخ ها ی رنگارنگ کاموایی...فکر کنم باید شالگردن دیگری برای غول برفی ۶۳ متری ببافم...باید بروم سراغ غول برفیم...آره بروم... 

 

**شالگردن رنگی رنگی

نظرات 15 + ارسال نظر
کوریون سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

خیلی خوب می دونی که سالهای زیادی از زندگیم توی همین خونه ها گذشت و سالهای زیادی این وضعیت خودخواسته رو بطور ناخواسته ای سر همه غر زدم و اگه دست از سرم بردارن به همون خدا ، دوباره بر میگردم به این طویله هایی که نگران نمیشی در دستشوئیش رو بسته بودی یا در یخچال رو باز گذاشته بودی و می شه تا جون داری سیگار بکشی و نون مونده و شنیسل بخوری و ته نوشابه های دم آشغالی رو حیفت بیاد آخر شب ها بندازی دور و تلویزیون رو بکنب هم صحبت شب هات و آبی نورش رو بکنی ،لحاف رو تن دیوارای آخر شب و دست که دراز کنی و پاکه کش بیاری گیر کنی به پوست هندوانه ای که بوش می اومد و چند روزی بود گیرش نمی اووردی و احتمالا یه دفتر دویست برگ داشته باشی که فقط صفحه ی اولش رو خوش خط شروع کرده باشی و تموم نشده باشه هیچ و قت و چایی سازت خراب شده باشه و پول درست کردنش رو ..
آخ که دلم هوای اون روزهارو کرده که برای ملکه برفی مهربونی که فقط گریه بلد بود ،شالگردن ببافم و تو میدونی که آدمهایی مثل من حتی شالگردن بافتن هم بلد نیستند و هی تند تند براشون شالگردن می بافند و هی کیپ میکنند همه ، دور حلقش همونو و تو میدونی که هنوز دلم شبائی رو می خواد که کولر آبی قراضه ی لعنتیش هی فوت کنه به دم کردگی اتاق و هی خرخر بکشه و تو لباس شسته نداری و کمرت چائیده باشه و صبح کسی اومده باشه و همه جا رو جمع کرده باشه و ظرف هارو شسته باشه و تلویزیون روخاموشکرده باشه و بلیط قطار خریده باشه و تو رو جا گذاشته باشه و تو فقط ، خواب بوده باشی..
-
کم پیش میاد با کامنت هام گریه کنم ، خیلی کم ..

هزار بار خوندم....هزار بار گریه کردم....خیلی خوب میدونم...چیزهایی که کم پیش میان گاهی مثل تیغ قلب آدم رو می برن..
باز کامنت تو از همه ی نگفته های من دلپذیر تر بود..

rs232 سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ http://natashagodwin.blogspot.com/

به! این که داستان زندگی من است!

این داستان همه ی ماست انگار...

linkbox سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.bigbox.gigfa.com

سلام دوست عزیز
لطفا کد لینک باکس منو تو وبت بزار بعد لینکتو ثبت کن. یه عنوان زیبا و مختصر که کلیک خور بالا داشته باشه هم بده
حدود 30 دقیقه بعد تاییدش میکنم . با این باکس آمار وبلاگت میره بالا لینک
باکس بسیار سبک هست . و آمار بالایی داره

به وبلاگ هایی با بازدید 500 به بالا لینک ثابت تعلق میگیرد

--------------------------------------------------------------------------------------------
آموزش

http://www.up3up.gigfa.com/images/d2zap7mp05ieed36zop.png
--------------------------------------------------------------------------------------------

کد لینک باکس:


<center><script language="javascript" type="text/javascript" src="http://midway.persiangig.com/source.js"></script ></center>


VPN هم داریم yahoo id : mohammad.1361

حالت خوبه؟!!

مرجان سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ق.ظ http://ghobaredelam.blogfa.com/

تو ادم نمی شی
و همین خوبه و امیدوار کننده

آره والا! خوبی جان جان؟

زن ذلیل سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ق.ظ http://1zanzalil.persianblog.ir

چه حس قشنگیه وقتی ببینی در این زندان هم بندهایی داری که از تو برای فرار مشتاق ترند

گاهی هم هم بندهات میگن قدر این لحظه ها رو بدون..دنیا از این بداخلاق تر هم میشه!
سلام..خوش آمدی..

کوریون چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

سلام و چطوری و حال ندارم و این حرف ها

علیک سلام...فقط زنده م..می فهمم ..و این حرفا..:((

ققنوس پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ب.ظ http://parande-ye-atash.persianblog.ir

توی بعضی از این خونه ها بعضی اتاقها خیلی بهترند
که برای ما دست نیافتنی اند
................................
هیچ ربطی به پستت نداشت

:)...چیزای بی ربط بازم جالبن!

حسین رها جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.sabz-raha1.blogfa.com

به روزم.

برو که آمدیم

کوریون شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

بنده هم تایید می فرمایم!!

مینا/به آهستگی شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.emptyspace.blogfa.com

سلام
محو پست تو و کامنت کوریون و جواب تو بودم
چه قدر خوب است که برگشته ای
خیلی دوستت دارم
می دانی؟

تو چی؟ تو میدونی؟ :)

ققنوس شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ http://parande-ye-atash.persianblog.ir

نبینیم ناراحت باشی!

به همین سادگی شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ http://http://kambizmahboobi.blogfa.com/

سلام خوشحالم که دیدمت... متن جالبی بود وساده واز ته دل...البته قسمت جوییدن نخ گونی موی بدنم رو سیخ کرد...
امیدوارم موفق باشین
الان تو این وبلاگ می نویسین دیگه نه؟

به به..خوش آمدید...بله اگر خدا بخواد و خلق خدا دیگه اینجاییم! :)

حسین رها شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.sabz-raha1.blogfa.com



لذت بردیم!قلمت یکسره رفت و رفت تا اینکه رسید به .....برگی چسبانده به در یخچال و..و یک حافظ!

شما لذت ببر...ما می کنیم دو تا حافظ..یکی جیبی..یکی در قطع گالینگور.این هم طرح تکریم ارباب رجوع..:)

ضحی شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ب.ظ

همون اولش اومدم اینجارو خوندم کلی دردم گرفت, بعد رفتم دوباره اون شالگردنتو خوندم کلی غصم گرفت, بعدش کامنتای اون شالگردنو خوندم کلی شرمنده شدم واسه خل خلیام ...دیدم همینطویر پیش برم کلهم با خاک یکسان شدم همین شدم که سوت زنان جیم زدم
فدااااااااااااااات که دلمون به هیمن شماها خوشه بیایم بخونیمتون

آره دیگه حالا باید برم از تو وبلاگای مردم جمعت کنم!!
سوت نزن دختر! لبات غنچه میشه منکرات جریمه نقدی می کنه ها!!
ما هم فداااااااااااات!

کوریون شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

سه پاکت سیگار خریدم دونه دونه همشون رو واکردم رنگی رنکی ان هی به تناوب از هر کدومش یه نخ میکشم و احساس بورژوازی پلیدی بهم دست میده که نگو و نپرس روهمین حساب از اون جا که تو یه کمونیست مزرعه داری و من از پرولتاریا جماعت متنفرم ؛ سلام

کجاشو دیدی! اجداد پلید من یک مشت فئودال خونخوار مزرعه دار بودن و من عبرت گرفتم که الان یه مزرعه دار کمونیستم و به صورت انفرادی می شود گفت یک پرولتاریا ی رنگی رنگی!
پیدا کنید پرتقال فروش را!
علیک سلام لوکوموتیو دودی عزیز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد