یک کامنت فرستادم با این مطلع که "روحیه ی ما سالها پیش مرد و فاتحه اش را هم همان موقع خواندند..."که فقط خدا میداند رسید یا پرید... خواستم بگویم اگر نرسید چیز مهمی نبود فقط کمی تهدید و تطمیع درش بود و بس...
نرسید...ولی کلا تو هر چی گفتی چشم بسته می گم راست گفتی..
زود خوب شو مینا
مگر با آگهی ترحیم پیدات کنیم نازنین من! دلم برات تنگ شده بود..
یک کامنت فرستادم با این مطلع که "روحیه ی ما سالها پیش مرد و فاتحه اش را هم همان موقع خواندند..."که فقط خدا میداند رسید یا پرید...
خواستم بگویم اگر نرسید چیز مهمی نبود فقط کمی تهدید و تطمیع درش بود و بس...
نرسید...ولی کلا تو هر چی گفتی چشم بسته می گم راست گفتی..
آن قدر صبوری کردیم تا / از آبغوره / حلوا ساختی ..
آنقدر صبوری کردم/ تا......./ از من حلوا ساختند/ مویز دلش لک زده برای غورگی
این توئی حشره ای تنها در آغاز فصلی گه ..
قربان دست و پنجولت...همین که گفتی والا..