کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

مامان

داستان همیشگی من و مامان...همیشه در حال رژه بر روح و روان یکدیگریم...مارتنی بی پایان برای فتح چیزی موهوم... 

همیشه هم پایانش خداحافظی ماست تا مدتی دور باشیم و دوست.. 

همیشه بدخلق می شود وقتی میدانم دارد. میرود..چمدانش را می بندد..تا دم در می رود..خش و خش دنبال چیزی توی کیفش می گردد..جرینگ جرینگ کلید هایش را چک می کند ..همیشه بد اخلاق..گند نهایی را هم میزنم..هر دو تا دمادم این قطرهای پرغرور .این اشک می رویم و من مغلوبم...مغلوب و تو شب جلوی مهمان ها آبروداری مرا می کنی و منی که در دقیقه اول نمیدانم می شود نگاهت بکنم یا نه... 

باز داری میروی...البته از اول میدانستم تو زودتر میروی...ولی خوب مثل همیشه تحمل نگاه آخری..پچپچه ی در گوشم ودختر خوبی باش بی معنیت راندارم...باز داری می روی و من مغلوب مغلوب تر از همیشه ی میدان انگار کودک می شود پر از خواسته که تنها برایش گریه می کنم..نمی دانم برای گرسنگیست..یا ترس از تنهایی...یا سایه گربه ی ابله همسایه ...یا هر چیز دیگر... 

 

کاش میدانستی این برهوت تشنه چه  میخواست..میدهی و زود باز پسش می گیری ..من توان برای جنگ علیه دنیا ندارم..با تو جنگیدم فقط..

 

دو هفته دیگر در کنارتم...ولی ...اووووف...دوست دارم کله شق فوق العاده....

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا(بهار نیلی) جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

امان از دست این کله شق های فوق العاده ی همیشه دوست داشتنی...امان...

امااااان امااااااانننننننن!(آیکون زدن زیر آواز!)

Ξ T Ξ Я N ∆ L جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:01 ب.ظ http://eternal.blogsky.com

مرسی

خواهش می کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد