ما دایناسور ها عادت کردیم رو به انقراض باشیم.
ما دایناسور ها از این انقراض ممتدمان ککمان هم نمی گزد.
ما دایناسور ها حتی وانمود می کنیم این انقراض اصلا بوی کافور نمیدهد و زیر بغلمان..توی دهانمان..روی موهایمان و توی شلوارمان اسپری عطر یاس می زنیم تا گندش در نیاید.
ما دایناسور ها استدلال بلدیم. که صد البته موجبات خنده ی کائناتیست که صدای ذهنمان را می شنوند.
ما دایناسور ها هنوز کتاب چرک با صفحه های تا شده اش را آخر شب از زیر تخت بیرون می کشیم و با لکه های چرب جای انگشتان کوچک و بزرگمان معاشقه می کنیم.
ما دایناسور ها با همه ی تهوع آورترین موجودات میکروسکوپی که جمعیتشان روز به روز رو به گسترش است و که ما را با همه ی ضمختی و گندگیمان به وادی انقراض می کشانند پشت تلفن مودبانه صحبت می کنیم. ما دایناسور ها وقتی بند بند سلول هایمان ناسزا می گوید می گوییم ممنون از لطف شما...نه اشکالی ندارد ...نه از نظر من خوب است...
ما دایناسور ها گریه مان می گیرد ولی غدد اشکیمان کفاف قضیه را نمی دهد و با این نقص ژنتیکی می سوزیم و می سازیم.
ما دایناسور ها دلمان برای جیر و جیر شبانه مان تنگ شده و آرزو می کردیم کاش این دگردیسی ها پایش به خانه ی ما وا نشده بود.
ما دایناسورها عجیب خوابمون میاد !
:)
ما دایناسور ها یک وقتهایی دلمان هم برای هم تنگ می شود ولی از آنجایی که رو به انقراض هستیم و غدد اشکی بدبختی هم داریم کلآ هیچ وسیله ی دفاعی برای مقابله با دلتنگی نداریم...
دلمان برایتان تنگ تنگ است دایناسور عزیز...
آی آی....چی بگم...آی آی آی....دل ما در آخرین تنگی جر خورد!! کجایی تو دختر؟!!
کاش من یه دایناسور سفید بودم ازونا که پروازم میکرد
سلام
آره اونا که پرواز می کنن
علیک سلام...
دلم تنگ شئ اومدم اینجا
راستش ژستت رو هم نصفه خوندم حوصله نداشتم
فعلا
چیزی رو از دست ندادی رفیق...
دل ما هم تنگه..:)
باید چندی دیگر نسلمان منقرض شود گویــــــا !
ما برگشتیم ، شمام برگرد لطفا! ; )
تصدقت ..
وبلاگت باز نمیشه داداش..تازه مگه تو تو کوریون می نویسی؟
برمیگردم ولی نه با اوالونا و جیرجیرک..