کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

شوری من از تو

شنبه 22 اسفند ماه سال 1388 ساعت 00:33 AM

گاهی خیلی خوب می شود صبح یک روز روشن..بلوز سفید خنکی بپوشی..در خانه را باز کنی و نسیم ملس صبح پر از هوای تازه ..انگار همین الان به نیت تو از دهان خداوند بیرون تراویده ..خنک و خوشبو لای موهای حلقه شدت بازی بازی کند...چشمهایت را ببندی و بدنت آرام بگوید همه چیز عالیست و تو سبکی..نه مدیونی..نه نیازمند...نه پر مشغله..نه منتظر..نه متنفر..تو تنها سرشار از روزهای خوب زندگی هستی...خیلی خوب می شود اگر روی سنگفرش ها که سبزه های بهاری نرم نرمک خمیازه کشان از زیرشان بتو چشمک می زنند با دمپایی انگشتیت راه بیافتی..لخ لخ کنان و آفتاب خوابالود کم کم روشن کند همه ی سنگفرش خیابانی که بوی بهار نارنج دارد می گیرد ...کتاب جیبیت را در دست بفشاری به کافه ی کوچک رو به دریاچه برسی..روی میز همیشگی بنشینی و جوانک مثل همیشه خندان کافه برایت تخم مرغ و چای بیاورد و تو نفسی عمیق بکشی..تا ته ته وجودت هوای دریاچه را بمکی و لبخندی بزنی و کتاب جیبیت را بخوانی و به حرفهای خوبی که سالها دلت می خواسته بشنوی و شنیدی فکر کنی و مثل چای قلپ قلپ قورتش بدهی تا همه ی بدنت بوی برگهای دلپذیر چای بگیرد... آره..گاهی خیلی خوب می شود...فقط گاهی.. 

 

خداوندا اگر گاهی زیاد است بکنش همان یکبار....قبل از آنکه حتی آرزو کردنش را فراموش کنم.....از چای شور صبحانه متنفرم..باور کن!!

نظرات 2 + ارسال نظر
sasan چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://jahanam.persianblog.ir

بی نظیر بود!
سلام...

sasan چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://jahanam.persianblog.ir

بی نظیر بود!
سلام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد