کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

بی هوا..

یک آه بزرگم. اندوه به اندازه ی الف اش، به اندازه ی ن اش، به اندازه ی دال اش ، به اندازه واو اش، به اندازه ه  اش دارد در وجودم رخنه می کند. ریشه دوانده. دارد کهنه می شود  در رگ و پی ام. نمی دانم برای آه کشیدن چقدر نفس باید جمع کنم توی سینه ام تا بازدمی داغ بیرون بیاید. برای روشن مانده این کوره.صبح و شب کوزه های تو را در دلم می پزم کوزه گر فراری ام. کوزه های مهمور به نامت، ساخته ی دست هات..بوی آشوب  می آید..بوی خاک از دل شکسته های نا آرامم می زند بیرون.بوی خاک و آب و دست های ترک خورده ی سفالی.

صدای مردی می آید نفیر می کشد ،داغ را آه می کند از دل..و آه را داغ می کند بر دل..ناله می کند..زنی مویه می کند و صدای جیغ های خفه شده اش چنگ می زند بر پوسته ی روحم...صدای کشیده شدن زنجیر می آید. من اشباع شده ام از این درد ملموس و سیال انسان ها. در این زهدان اسارت درد میمکم جای زندگی. بند بند ساخته می شوم از تنهایی.از سکوت.از اشک. چیزی به تولدم نمانده ولی موهایم از اشک است..پاهایم از درد است..دست هایم از فریاد است...در گلویم چیزی نمانده..و در چشم هایم. در سکوت متولد می شوم.بی اشک. خیره و سرگردان و بی نور .

چشم می دوانم به دنبال قهقه ..گوش می خوابانم دنبال لبخند .بوی سفیدی را می جویم توی هوا. دست می کشم دنبال بودن.هیچ نیست. من هستم و این هیچ که لحظه به لحظه می رود به خورد تنم. انگار اسفنجی که بکشی روی مرکب.بی هوا. بی    هوا...


*دلم نمیخواست از غصه ها بنویسم. دلم نمی خواست. دلم نمی خواست. 

** حال دلم هیچ خوب نیست.حتی جیز جیز چندش آور ناخن هایی که تند تند تایپ می کنند صدای فریادم را نمی سراند بیرون.حتی.


*** وقتایی که تلاش می کنم احساساتم را ادبیاتکی بیان کنم حس می کنم برای یک ور مغزم شبیه صدای جیزجیز همون ناخن های تایپیست میشم.

نظرات 3 + ارسال نظر
بهـ ـمن شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ب.ظ http://bah-man.blogsky.com

غمگین نبینمت سیتکاویس کولکاویس ! جّدی ..

غمگینم...:(...جدی..

کوریون یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

دقیقا وسط هاش بودم که خواستم بنویسم اینُ خودت نوشتی؟ بعدش یهو پی نوشت سومی نجاتت داد!

من تا به حال نوشته از کس دیگه اینجا آوردم؟! نه!! آوردم؟!! :)
خودم نوشتم. ولی دوست نداشتم که بنویسم که...

رهگذر یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ http://shamotasbih.blogfa.com


بی هوا چطور میشه فوت آخرُ آه کشید روی سفالینه های غبارآلود خیال تو، راهی جز شستنش با اشک نیست

زیبا بود...مرسی..:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد