کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

نمیشناسمت

 باز برمی گردم توی جلدی که هیچکس نشناسدم. روپوش سفید آزمایشگاه رو که دیشب شستم میپوشم. جز جای سوراخ ریز سوختگی اسید و لک رنگ ائوزین همه چیز خیلی آبرومندانست. لبخند میزنم .به همه سلام میکنم.با مسئول مزخرف آزمایشگاه چاق سلامتی گرمی میکنم.از باقیمانده حربه های زنانه ام ، ناشیانه استفاده میکنم. باج میدهم تا آرامش نسبی ام در این آشفته بازار به باد فنا نرود.لام ها را کنار هم ردیف میکنم.پیپت میکنم. دو دهم میکرون تو را با بیست برابر از خودم مخلوط میکنم. توضیح میدهم. برای این پنج دختر دانشجوی لیسانس احمق که حواسشان پرت جذاب بودن برای همکار طرحم است. الف دانشجوی پی اچ دی ست و از آن بالاتر پسر است.من هم بی تفاوت تر از آنم که خطری محسوب شوم.من چیزی میان این دو دسته ام.نه آنقدر بیشتر که اجازه ی کم توجهی به خودشان ندهند و نه آنقدر کمتر که در برابرم بی ادب باشند.

هر دو طرف برای رفع مسئولیت یک ساعت ملال آور را کنار هم می گذارانیم.من از نمونه ی اس پ رم آزمایشی برایشان پیپت می کنم. رقیق میکنم. رنگ میکنم.گسترش تهیه میکنم. از نمونه ی فوق العاده به وجد می آیم.و سعی میکنم در برابر " یه بار دیگه اینجاشو توضیح میدین" ی که در میان ریز خنده های دوستان برای خالی نبودن عریضه ، خلوتم را آشفته میکند ،صبور باشم!

هیچکس مرا نمیشناسد. چون من خوب بلدم توی جمع آرام و صبور و آموزگار جلوه کنم، وقتی با تمام سلول های تنم دلم می خواهد بپرم روی میز و عربده بزنم و به زمین و زمان و چهره های داف و موهای پف کرده و هیکل قلمی و دوست پسر های عاشقشان ف ح ش نا.مو.سی بدهم.وقتی دلم میخواهد تمام لوله های آزمایش را در هرجا که بشودِ آقای ت ، مسئول آزمایشگاه فرو کنم، خوب بلدم به شوخی های احمقانه اش بخندم و بگذارم خیال کند با این قدی که به زور به شانه ام میرسد و چشم های حریص و موهای تنکش ، یکی از مردانیست که از صحبت کردن با او لذت میبرم!



مثل خر کار میکنم. از این بخش به آن بخش.از این مرحله به آن مرحله. کار آقای الف را هم انجام میدهم .از خدا خواسته ولی بی لبخند. آقای الف مشغول تر از من است. آقای الف نیازهایی دارد که من به آن ها بی توجهم ولی آن پنج دانشجوی خندان، نه!. من عاشق کارم هستم. عاشق اشکال مختلف این ژن که بر صفات اس پ ر م گوسفند موثرند. کارم مهم است. من مهم هستم . و از پایان نامه ام مقالات زیادی می نویسم که اسم استادم را اولش می چپانم .استادم همه ی پول های جایزه را درو میکند و شپش شاد و خندان در حساب بانکیم گل کوچیک میزند .توی مقاله ها بعد از استاد راهنمای اول و دوم و مشاورهایم که چهره شان دقیقا در خاطرم نیست، من چهارمی هستم. امیدوارم کسی که مقاله ام را میخواند حواسش به من چهارمی بیشتر باشد .درس میخوانم . مقاله میخوانم. یاد میدهم. یاد میگیرم. کار میکنم. کار میکنم. کار میکنم.




خانه که میرسم. کلید را پرت میکنم روی مبل. آب را میگذارم جوش بیاید. مقنعه ام را پرت میکنم جایی سمت عکس مرلین مونرو. یادم می آید که دوستش ندارم. که اگر جای سفیدیش روی دیوار نبودش را داد نمیزد آتشش میزدم.من اینجا تنهام. مادرم جایی دیگر تنهاست.و خواهرم دورتر از ما تنهاتر. پدرم نیست. شاید اوهم آن بالا بالا ها تنهاست. فردا ساعت 12 شب بیستو ششمین سال تولدم به پایان میرسد و من احساس پوچی میکنم. احساس خلاء . اصلا برایم مهم نیست که کسی کنارم باشد یا نباشد.حتی شادم که کسی کنارم نیست. میدانم آدم های زیادی هنوز دوستم دارند و به یادم هستند ولی آدمیزاد آن یک چیزی که نمیشود داشته باشد را دوست تر دارد.دلم میخواهد از این کنج افسردگی پر رخوتم کسی تکانم ندهد. دوست دارم ساعت ها آهنگ های زجر آور گذشته را گوش بدم و به صورت سرخم و چشم هام که پر و خالی میشوند توی آینه زل بزنم و فکر کنم جذابم.دوست دارم یادم باشد غمگینم. دوست دارم روی مبل دراز بکشم .زیر این پتوی سبز مچاله شوم و منتظر گری آناتومی بشینم و به هیچ چیز فکر نکنم.




مامان چند وقت پیش پرسید تو فکر میکنی خودتو خوب میشناسی؟ مطمئن گفتم "آره! خودمو خوب میشناسم!" 

الان دلم هوس کرد یه بار دیگه ازم بپرسه و من فقط ساکت بمونم.



نظرات 15 + ارسال نظر
کوریون دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

ساکت بمونی و روپوشُ تنت کنی ..

هممون اون روپوشو تنمون میکنیم کوریون کبیر عزیز. از وقتی چاه فریادمون رو دزدیدن. :)

بهـ ـمن دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

یه بار خوندم یادم رفت نظر بدم ، بعدش یه بار دیگه خوندم نظر دادنم نیومد . الانم که خوندم فقط به نظرم رسید یه آهنگی بت بدم ...

پست تولدمه اونوقت شماها نظر دادنتون نمیاد!! بعد بگین چرا آدم دپ میزنه!! :)))
آهنگم کو؟!!

سیتکا دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ب.ظ http://jirjirakmirza.blogsky.com

چه کیفی میده تو کتابخونه ملی از صبح تا بوق سگ آنه آدم! تو کامنت باکسش میتونه چت کنه!وبلاگ بخونه! از سکوت اینجا که صدای فکرتم میتونی بشنوی لذذت ببره! :دی

بهـ ـمن دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ

یادم رفته بود یه هفته شده ! ((: تولدت مبارک ! چه خوب ! تولدت مبارک !

:دی! آخ جون! مرسی ! مرسی!

اختر سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ق.ظ http://www.chitaaaa.blogfa.com

چه حالی می ده پست های بلند تورو خوندن.
من اگه بودم، یه بسته آدامس می خریدم، اینقدر زنگ خونتونو می زدم تا باز کنی و بهت بگم الاغ جون تولدت مبارک. بیا باهم آدامس بترکونیم

:))) آخ جوووون! این عسلیا هست تو دهن آدم اندازه رختخواب پیچ کنده میشه! اووونا!

اختر سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ق.ظ

هلاکتیم رفیق

بزن زنگو پهلوون!

اختر سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ق.ظ

والا من از این چیزا زیاد سواد یوخ، فقط می دونم چه، هزاران راه هست برای رسیدن به خدا :دی

کوریون سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

تولدش بوده، صلوات بفرستین :))
آیکون اس ام اس وارده :))

دینگالیگا دیلینگ دیلینگ!!
نیومدین با یه خون آشامه جشن گرفتیم کادوهارو وا کردیم..چرا ویلا ندادین ، کنار دریا ندادین خوندیم! الانم به صورت پیری که بیست و شش بهار زندگی پشت سر گذاشته داریم میریم که روز اول از بیست و هفتیم بهار ترسناک زندگی رو آغاز کنیم!! بو مییت و سرکه داره بلند میشه دمادم خفگی هستیم !!:))
مرسی کوریون کبیر عزیز ! جان شما ، بی شما صفا نداشت جشن تو کامنت دونی جناب بهمن خان!

کوریون چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

ایشالله همین جمع سال دیگه کربلا، بریم مقتل بخونم براتون، یخه پاره کنین ذنب و معصیت این جشن های نعوذ بالله از جسم و روانتون بره
تصدقت ..

فکن من عربده بزنم صورتمو چنگ بزنم!! :)))))
آب توبه آماده بود.. پایه ایم!
حضورتان شادمان میکند جناب کوریون!

اراکده چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ق.ظ http://http:/MORTIN.PERSIANBLOG.IR

عبارت خواننده های خاموش را نمی دونم کی بکار برده ولی من مگر می توانم اوالونای آلنده را فرموش کنم وخیلی از روزنبشت های شما را . یه کمی تعجب کردم چرا که دیر نویسی و دورنویسی های شما نشان از درگیر بودنتان داشت.
متنتان را خواندم . جیر جیر تان کمی از چه چه قناری نداشت.
:)

ببین کی اینجاس!!! خوبیید؟! بابا پارسال دوست امسال اشنا..خوشحالم کردین اومدین!

زهرا پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.ghasedak-flight.blogfa.com

یه سوالی/این کولکاویس همون واژه ی شمالی خودمون نیس؟؟

خلاصش اینکه من احساس خوبی دارم اینجا!!

سلام! چرا!! بیشتریا میگن کولکاپیس..بعضیا میگن کولکاویس..من آهنگ کولکاویس رو بیشتر دوست دارم!
منم خوشحالم که اینجاییید!

بهـ ـمن پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

بنویس دیگه !
حوسلمون صر رفت از بس ننوشتید و ننوشتیم !
با اون روپوش سفید و مغز شکلاتیت ! با اون کیکت !
والا دیگه ، با این نوناشون .. بنویسید دیگه :

گفتید بنویس..اطاعت امر کردیم ، ولی اگه بااینم حوسله تون صر رفت چی؟...
والا...با این نوناش!..یا شوره یا سوخته یا اندازه سکه 25 تومنیه..:)

سحرخانوم سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://kharash.blogfa.com/

"آدمیزاد آن یک چیزی که نمیشود داشته باشد را دوست تر دارد." که اگر میشد دوستش داشت، دیگر دوست داشتنی نبود.

به آن در نزدیک نمیشدم
کلید را نمیچرخاندم
چشم انداز را نمیگشودم
نهی تو
همه امر بود.

:)

ع سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.jump.blogsky.com

این مردای کوتوله خوذ شیرین رو پیپت کن بزار رو مشعل منم که میبینمشون دلم میخواد تو دهنشون بزنم

مینا(بهار نیلی) یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

بعد چن وقت یه نوشته ی مینایی دیگه...
دلم باز شد رفیق...

اااوووووووووه شمع و چراغا رو روشن کنید مینای بهار نیلی آمده! آیکون سوت ورقص و کف زدن و هلهله!
کجایی تو؟!! دلم تنگ شده بود بابا!!
قربون تو! تو بیا بازم مینویسیم! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد