کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

سومی ها

از روزهایی که یکی نگاهش فقط برای عبور من دل دل می کرد یکسال گذشت. من این روزها تنها یک نفر سوم ترحم برانگیز رابطه های شیرینم. صندلی عقب می نشینم. سر به شیشه تکیه می دهم و فکر می کنم به لحظاتی که مرز میان خاطره ورویایشان دارد رنگ می بازد.  میدانم کی ها حواسم را پرت کوه ها و دریاچه کنم تا خلوت عشاق را بر هم نزنم. نفر سومی که از توی آینه ی ماشین زمانی که داریوش می خواند " من اون ماه و دادم به تویادگاری.." هی چک می شود مبادا خودش را از در عقب پرت کند توی خیابان.من آن نفر سومی ام که وقتی کسی صحبت از گذشته ها می کند، دو جفت ابروی نگران با هم  رو به روی آدم از همه جا بی خبر بالا میرود که نگو جلوی این در میان راه مانده! و من دلم نمی آید بگویم بابا جان !سیب زمینی شدیم رفت.من همان سومی هستم  که همه ی عالم و آدم پسرخاله ها و پسر عمه عمو و دوستان عزب مانده شان را بهشان معرفی میکنند. چاق.لاغر. باسواد. بی سواد.کج. راست. بزرگ.کوچک. نفر سومی که توی گریه هنوز مثل بنر می خندد. همان که فوبیای جاده های بی دعوت دارد و درختانی که بالای کوه ها انگار با نخی از دستان خدا آویزانند.

من دیگر موهام رو رنگ ی کنم و ناخن هام رو برق می اندازم و پایان نامه م رو می نویسم و هنوز راه به راه با مامان بحث و جدل می کنم . شبانه هایم را پشت پنجره های خواب زده ی اتوبوس در جاده زمزمه می کنم .من خیره می شوم  به بازتاب نیمرخم که به رو به رو زل زده ،به  تاریکی جاده ها .من دیگر روزها سفر نمی کنم از ترس دشت ها و کوه ها و رودخانه ها و تک درخت ها. من لیلی نیستم . لیلی نبودم و لیلی هم نخواهم شد. من همین می مانم. نفر سوم سرگردان جاده ها.

نظرات 1 + ارسال نظر
ضحی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:12 ب.ظ

مدیونی اگه فک کنی من وقتی داشتم اینو می خوندم هم بغض کرده بودم هم می خندیدم به اینکه منو با خودشون میبرن بیرون
تو حرف بزن، من تی حرف زدنتو غش

مدیونی اگه فک کنی موقع نوشتن این پست این پست از اینجور فکرا کرده بودم..:)

من تره غشششش..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد