کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

کولکاویس

پنجره رو باز بذار شاید پریدم..

قهوه ی تلخ

زن کارت ها را رو به رویم چید و بی حوصله گفت " بذار ته نشین بشه ویکم از سرشو بخور! ..بسه! نعلبکی رو بذار رو سرش و سمت قلبت بچرخونش! قلب چپه! یادت رفته قلبت کجاست؟! " .جلویش نشستم و انگار فقط به قصد امتحان کردنش آمده باشم ، نیت چرت وپرتی می کنم ومچ گیرانه نگاهش می کنم .تو دلم پچ پچ خبیثی می کنم که هه!حالا بگو !

می گوید.

می گوید.

می گوید.

به خودم لعنت می فرستم. به همه ی رویا هایم که تو قهرمانش هستی لعنت میفرستم.به خواب هایم. به شعر هایم. به دفتر چه ی چرک زیر تختم لعنت می فرستم. احساس می کنم صورتم از شمع ساخته شده و دارد زیر این گرمای ناگهانی ذوب می شود.دهانم کش می آید و چشم ها و بینی ام  از روی لپ هایم دارد شره می کند روی میز و دست هام . باز تو هستی. تو توی ساعت دیواری هستی و راس ساعت دوازده شب می پری بیرون و می خوانی کــــــــــو کـــــــــــو! تو را توی چشم های گربه ی طلایی ام میبینمت! طبقه ی بالای قفسه ی کتابم نشستی و روی کتاب های عباس معروفی داری کوزه می سازی. از حمام که می ایم توی کشوی لباس هام نشستی و بلوز بنفشم را انتخاب می کنی و دستم میدهی. توی یخچالی و روی الوچه های سبز نشستی و سوگ سیاوش می خوانی با نمک سبز. گوشواره سفیده را که به گوشم می زنم توی آینه می گویی نه! و حلقه درشت چوبی را دستم می دهی و دست به چانه سر تکان می دهی که بهتر شد! برو! تو هستی! همه جا هستی! سرت را روی بالشت من می گذاری! غلت می زنیو حواست نیست که ملحفه ی من را کشیدی از من روی خودت. شب هاتوی خواب و بیداری آب دستم میدهی. اشک هایم را پاک می کنی و زمزمه می کنی دل قوی دار سحر. دل قوی دار. من برایت توی تنهایی هام تعریف می کنم از اتفاق های خنده دار. از رنگ مو هام که هر چی داشتم رو با هم مخلوط کردم و شد این زیتونی هزار رنگ. از حساسیت روی پیشانیم. از سفرم. از مانتوی جدیدم که نصف قیمت خریدم. از پروژه ای که دست گرفتم. از من جدید. از من ی که دوست داشتم می دیدیش. دوست داشتم از من تعریف می کردی. می گفتی چه قوی شدی! بگویی خوشگل شدی! بگویی آه!یک لحظه نشناختمت!

آه ای لعنتی دلپذیر کاش بروی از رویا های گرمم. کاش از این ما جدا می شدم. کاش حقیقت نداشتی. کاش بیایی و توی چشم هام خیره بشوی و بگویی کوزه ی عسل داشتیم که شکست. لعنت به من که دلخوشی ام عددی موهوم است از این خرابستان .لعنت به کندوان. لعنت به تمام تک درختان سبز. به تمام سگ های سفید بزرگ پشمالو. لعنت به هندوانه هایی که با پیچ گوشتی نصف کردیم . لعنت به تمام ماشین های تنگ و بمبست های تاریک. لعنت به همه ی اولین بوس های بی تاب ناگهانی شرم آور. لعنت به رستوران میخک سفید و گارسون های سوسول.لعنت به تو. لعنت به ترس تو . لعنت به حافظه ی من. لعنت به این خراب شده که برای تو می نویسم و لعنت به خودم که انگشتانم را خیلی شیک و منطقی توی هم روی زانوم گره می کنم و لب غنچه ای زر می زنم که هر "تو " ای که می گویم نشان از تو ندارد. لعنت به بزرگی زندگی که نبودم را پشت سختی هاش برایت محو کرد.

ازین همه بودن "تو " و نبودن "من" خسته شدم. کاش واقعیتی باشد که با یک سیلی بیدارم کند از این همه رویا.

سیلی سرخ و داغ.

شترررررق!

نظرات 3 + ارسال نظر
قلم فرانسه جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ

:)

D:

ضحی جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:07 ب.ظ

مینا یاد اولین پستی که تو دفترچه ممنوع ازت خوندم افتادم، هفته بیجار بود فک کنم تایتلش، به خاطر دفترچه چرک زیر تختت واسه رنگ موهات واسه سفرت : *

هنوز اون دفترچه هست ولی چرک وچروک تر! سفر می کنم..کمتر. موهام هم که معرف حضور هستن!:)) من همونم!شناختنی در همه ی اعصار!:))

گوشه ی تنهایی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://goosheietanhaee.blogfa.com

این خیلی خوب بود دختر..ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد