لیوان شیر رو می کشه جلویم و آرام می ناله " بخور.هوا این روزا خیلی آلودس.می گن شیر سم تنو می گیره". سینه ش خس خس می کنه و با هر سرفه که صدا های گنگ و ماتی داره و مثل قل قل سماور می مونه فکر می کنم انگار داره باور می کنه خودشم که پیر شده. دلم می خواد سیم ظرفشویی بردارم و نای و حنجره و هر چی لوله تو ریه ش هست رو از این همه جرم که حتی نمیذاره سرفه کنه پاک کنم. مرد خوبیه. نگرانمه. همینکه نگران سم های بدنمه و اصرار داره این لیوان شیر روبخورم خودش نشونه ی خوبیه. دلم نمی گیره از اون لیوان زرد و قهوه ای که خاطره ی صد تا چایی نیم خورده به دیواراش چسبیده بخورم. ولی هر روز که آدما نگران سم بدنت نمی شن. نمیشه بیخیال اینجور آدما شد. یه قلپ می رم بالا.شیره بو آغل و پهن میده .هوا خرابه . از اون هوا خرابای تخمی که خود آسمون گه گیجه داره که چشه. یه بارون زده که تمام پنجره ها گل بسته.بادِ عصبی می وزه. آسمون قهوه ای و لجن گرفته س. انگار چشمای ابرا قی زرد کرده باشه .حالم بدک نیس. کیفم شبیه یه جنین مرده ی تنهای توی جوب ، مچاله شده تو خودش و گوشه ی کاناپه ی خاکی که یه وقتی راه راه سبز و زرشکی بود ولو شده. لک قیمه ای که ظهر خورده بودم رو شلوار جینم ماسیده.با ناخن می تراشمش . یه لکه ی زرد نم رو دیوارروبه رومه و رنگ اونقسمت دیوار پوسته شده. دلم میخواد برم و رنگای پوسته شدشو بکنم. دهن کج پوسته ها رو اعصابمه.
- دیگه برم من . تاکسی گیرم نمیاد تو این اوضاع. یه قطره که از آسمون بچکه تو این شهر دیگه سگم صاحابشو نمیشناسه. چیزی نمی خوای از سوپر بخرم واست ؟
سنگین و وارفته، خرت و خرت دمپایشو می کشه رو موزاییک های طوسی خال خالی تهوع آور لک و پیس که جای چسب موکتی که از روش کنده شبیه قی ماسیده ست .می ره دم جالباسی دست زبرشو آروم می کشه رو جیب کت بدقواره ی روی جالباسی ، قلمبگی پاکت رو پیدا می کنه . انگار نوازشش بکنه خر خر کنان میگه " نه. همه چی هس. برو".
* از داستانی که نوشته نشد
چی بگم ،
کلی کیف کردم رفیق...
نمیدونم چرا ، ولی یاد استاکر تارکوفسکی افتادم
اووووه! تارکوفسکی! تارکوفسکی فیلمساز؟! یا خدا..نه بابا..من؟!!
آیکون خجالت!